از دست غصه دق کنه بمیره
تا حالا شده که محتاج بشی
حتی خدا هم دستتو نگیره
تا حالا شده ی روز بی خبر
عشقت بره بهونشو بگیری
بفهمی هر چی میگفت دروغ بود
کم بیاری دلت بخواد بمیری
ای خدا زندگیم نقش برآبه
حال قلب عاشقم بدجور خرابه
قسمت میدم که جونمو بگیری
زنده بودن واسه من عین عذابه
تو که از حال دلم با خبری
چرا گریه هام نداره اثری
به چه جرمی ای خدا بگو به من
داری آبروی من رو میبری؟؟
تا حالا تنها ی جا نشستی
بی سروصدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه روچهرت
از این حس احساس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی
دلت بخواد کور بشیو نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات
زیر بارون بدون چتر بشینی
کاش همونطور که از شکستن تکه ای شیشه
برمیگردی و نگاهش میکنی...
وقتی دل مرا شکستی
یکبار برمیگشتی فقط نیم نگاهی میکردی...
نظرات شما عزیزان:
shaghayegh 
ساعت14:07---30 تير 1393
NafaSam 
ساعت21:58---29 تير 1393
دوست داشتن به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست !
حسی است ؛
که باید بــــــی کلام هم لمــــــس شود ….
maryam 
ساعت20:22---29 تير 1393
سلام عزیزم وبت خیلی قشنگه اگه باتبادل لینک موافقی بیاوبهم خبربده
زهرا 
ساعت2:16---29 تير 1393
وبت خیلییییییی نایسه
موفق باشی همیشه.gif)
پاسخ:مرسی عزیز